کودکان مصرف کننده (4)
در بخشهای قبلی این گفتار، دیدیم که مستند کودکان مصرف کننده از ظرفیت عظیم تجاری کودکان، تلاش مذبوحانهی حامیان کودک در امریکا برای وضع قانون ممنوعیت تبلیغات برای کودکان، هجمهی رسانههای کودک برای ایجاد نیازهای کاذب برای آنها و نقش انواع رسانهها از جمله کارتونها، بازیها، سایتهای سرگرمی و حتی مدارس در این راستا سخن گفته. در ادامه، به بخشهای بعدی این مستند میپردازیم.
چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر بَرَد کالا!
اتفاق دیگری که در جریان است، سرمایهگذاری جدی روی تربیت آکادمیک متخصصان بازاریابی کودکان است. امروز، دانشمندان علوم رفتاری در خدمت بازاریابان قرار گرفتهاند تا با شکلدهی علائق کودک، برندها را وارد بافت زندگی آنان و منافع تولیدکنندگان را جلب کنند. روانشناسان به طور گستردهای در بازاریابی به کار گرفته میشوند و امروزه دیگر تمام فعالیتهای بازاریابی کودکان مبتنی بر پژوهشهای روانشناختی است؛ این در حالی است که دردمندان سؤالی جدی مطرح میکنند: آیا متناسب با رشد و گسترش این همه پژوهش - که به خودی خود بد نیست - بررسیهای بیشتری نیز برای بهبود زندگی و سالمتر زیستن کودکان انجام میگیرد؟ پاسخ منفی است! اما وقتی بحث بازار و فروش محصول به میان میآید، انواع و اقسام روشهای پژوهش برای تشخیص سلایق کودکان به کار گرفته میشود. از روش گروههای هدف (1) گرفته تا آینههای دوطرفه و تحلیل مسیر نگاه (2) تا ام آر آی گرفتن از مغز هنگام نشان دادن فیلمهای تبلیغاتی و در نهایت، روشهای قومنگاری. در روش قومنگاری رفتار کودکان در فضاهای مختلف مانند فروشگاه، مدرسه، در شهر بازی، سر غذا و حتی در حمام ضبط و تک به تک تحلیل میشود! روشی که بعضی آن را وحشتناک خواندهاند.
اما در برابر فعالیت سرویس اطلاعاتی دختران، GIA، همهی اینها بسیار شرافتمندانه به نظر میرسد! این شرکت بازاریابی در سراسر امریکا چهل هزار "مأمور مخفی" دختر (بخوانید: جاسوس کوچولو!) 8 تا 29 ساله در اختیار دارد که در ازای گرفتن پول، با شرکت در جمعهای دخترانه یا حتی تشکیل جمعها و مهمانیهایی، بحث را به محصولات تجاری میکشانند و با ادبیاتی متناسب با سن دوستانشان سعی در شناختن سلایق تجاری آنها دارند. این کار - که به نوعی یک جاسوسی واقعی محسوب میشود - با اعتراض جدی برخی متخصصان روبهروست؛ اما دستاندرکاران این امر، چندان توجهی به اخلاقی بودن این کار ندارند؛ کودکان، مصرفکنندگان فردا (و امروز) هستند و با شناخت آنها، پیکرهی تولید جامعه به حرکت در میآید. دیگر چه باک؟!
پارادایم جدید: ارزشسازی
مرحلهی بعد، روی آوردن به تبلیغات نمادین به جای اغراق کردن در ویژگیهای واقعی یا مطلوب محصول است. تبلیغ نمادین بدین معناست که به جای بزرگ جلوهدادن کارکرد واقعی محصول، روی ارزش اجتماعی آن تأکید میشود. لذتبخش بودن(3) (یا به عبارت دقیقتر: حال دادن!) به عنوان یکی از این ارزشها تبلیغ میشود. اینگونه، دیگر لازم نیست برای تبلیغ یک نوشابه آن را سالم یا مفید توصیف کرد؛ بلکه کافی است روی جنبهی لذتبخش بودن آن (در معنای اجتماعیاش) مانور بدهیم و آن را به عنوان یک هنجار در میان جوانانِ به اصطلاح خفن (!) معرفی کنیم.
در این بازی، ماهیت انسان، به عنوان انسان داشتنی تعریف میشود که انسان، چیزی نیست جز همان چیز که میخرد و دارد و مالک آن است.(4) اینجاست که تبلیغ محصولات، جای خود را به تبلیغ ارزشها میدهد و این نگرانکننده است. ارزش اصلیای که به طرق مختلف و بارها و بارها به کودکان و نوجوانان فروخته میشود این است که این اجناس و اشیا و برندها هستند که ما را خوشحال و کامیاب میکنند. این رویکرد باعث شده که فرهنگ مصرفی کودکان از یک سطح ارزان قیمت به یک سطح بالا و گران قیمت تبدیل شود. دیگر، ولخرجی، کامیابی آنی و مادیگرایی هویت اصلی مصرفکننده را شکل میدهند. البته این هویت، ناگزیر تأثیراتی بر ساختار شخصیت کودکان دارد: اگر آنان قبلاً آرزوی رسیدن به شغلهایی را داشتند که برایشان جذاب و شیرین بود (مثل پلیس، خلبان، فضانورد یا معلم)، از حدود دههی 80، تنها معیار اصلیشان در شغل مورد علاقه، پولدار شدن است. میخواهم ثروتمند شوم، خیلی پول داشته باشم یا چیزهای زیادی بخرم. اینگونه ذهن آنان به طور عمیقی بازسازی میشود.
- ۰ نظر
- ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۴