موقعیت تربیتی - سرزنش بیجا
ما فکر میکنیم باید همهی کارهای خوب و بد کودک را همان جا تشویق و تنبیه کنیم؛ آخر ما باید او را اصلاح کنیم! بچه نباید بیتربیت باشد! بچه باید انضباط یاد بگیرد و ...
داشتم حیاط را جارو میزدم ... خواهرزادهی 4 سالهام آمد و گفت: «دایی، این گَرده گُلا که ما جمع کرده بودیم کو؟» یادم افتاد یک کیسه از این گردههای گل که در فصل پاییز از بعضی درختان روی زمین میریزد (و دقیقا نمیدانم اسمش چیست!)، با برادرش جمع کرده بودند. حالا آمده بود نُطُق میکشید که «دایی، اینا رو چیکار کردی؟ چرا دیگه نیستن؟!»
صادقانه گفتم: «خب شما به اندازه کافی جمع کرده بودین دیگه، من بقیه اش رو جارو کردم.» اما انگار چندان هم جای پاسخی چنین صریح نبود؛ عصبانی شد. البته خیلی زیرکانه و نه پرخاشگرانه: آمد از برگها و آشغالهایی که جمع کرده بودم یک گوشه، یک مشت برداشت و صاف رفت ریخت جایی که جارو و تمیز شده بود.
خب در این موقعیت ما معمولاً چه میکنیم؟ اقلّ قضیه این است که خمی به ابرو میکشیم و ناصحانه غر میزنیم که: «عزیزم این کارت اصلاً خوب نبود. ببین اینجا کثیف شد چه زشت شد!» بعد هم بچه - که در موضع قدرت است و احساس پیروزی میکند - با کمال پررویی پوزخندی میزند و میگوید: «خیلی هم خوشگل شد!» اینجاست که میبینیم دیگر خطای کودک خیلی بزرگ شده، آخر او به بزرگترش بیاحترامی کرده و مستحق یک تنبیه جدیتر است! از روی وظیفه هم که شده، برخوردی میکنیم و تذکری و تنبیهی و احیاناً - اگر مثل اکثر بزرگترهای امروزی بیحوصله باشیم - فریادی و نواختنی و ...
مرحلهی بعد چیست؟ طفل معصوم که تا دقایقی پیش سرزنده و کودکانه مشغول بازی (بخوانید: یادگیری، زندگی، رشد ...) بوده، بسته به روحیهاش، عصبانی میشود و پرخاش میکند، لج میکند و با خرابکاریهای عمدیاش سوهان روح میشود و یا حداقل دمغ میشود و احساس گناه میکند و بدین ترتیب، باعث بدخلقی بیشتر ما و تکرار رفتارهای منفی اطرافیان میگردد. بسته به تعداد، کیفیت و شدت سرزنشها و تنبیههایی که میبیند، این حالات بیشتر و بیشتر میشود تا جایی که رفته رفته شخصیتی لجوج، ضداجتماعی، دریده و بیحیا، پرخاشگر و یا ترسو، خودخور، با خودپندارهی منفی و گوشهگیر پیدا خواهد کرد.
چه زیبا فرمود پدر مهربان ما، امیرالمؤمنین (علیه السلام) که:
«الإفراطُ فی المَلامة یَشُبُّ نیرانَ اللِّجاج.»
سرزنش بیش از حد آتش لجاجت را شعلهور میسازد. (1)
وای بر پدر و مادری که با زیاده روی در سرزنش، باعث میشوند فرزندشان به جای آن که آنان را پناهگاه خود بداند، دائم از ایشان فراری باشد و نسبت به آنها عقده پیدا کند. بگذریم...
برگردیم به داستان. اگر این نکته در ذهنم نقش نبسته بود، قطعاً من هم همان گونه با این طفل معصوم برخورد میکردم که شرح آن رفت؛ اما وقتی دیدم "دارد با این کارش، توجه مرا جلب میکند" و فهمیدم "درد او گردهی گیاه نیست؛ که توجه و عاطفهی انسان است"، خیلی ساده با لبخند و بدون عصبانیت به او گفتم: «آفرین! برگ ها رو ریختی اونجا که خودت جمع کنی؟ دوست داری تو هم جارو کنی؟» او هم که هم شیطنت کودکانهاش ارضا شده بود و هم فرصت تفریحی خوبی پیش رویش میدید، با تأملی یک ثانیهای گفت: «آره!»، جارو را گرفت و مشغول شد!
البته واکنش تربیتی صحیح در این موارد، مستلزم دو چیز است:
- مهارتها و شایستگیهای فردی (شرح صدر، پرظرفی، کنترل خشم ...)
- دانش تربیتی.
پ.ن: چه خوب است شما هم موقعیتهای تربیتی خود را به اشتراک بگذارید. چه در این وبلاگ (با ارسال متن به صفحهی ارتباط با ما) و چه در فضاهای مجازی دیگر.
منظور من این بود که برخورد باید معمولی باشه نه اونطوری که اغلب بزرگترها با بچه ها صحبت می کنن و واقعا بچه ها متوجه برخورد مصنوعی می شن و خیلی روشون تاثیر نمی گذاره...من خودم تو مکه با بچه های هم کاروانمون خیلی اینطور برخورد می کردم مثلا یکبار اتوبوس دیر امد پسر بچه خیلی می دوید و فرار می کرد مادرش هر چقدر می خواست کنترلش کنه توجهی نمی کرد بعد من صداش کردم خیلی جدی بهش گفتم الان اون اقا که اونجاس داشت با عصبانیت بهت نگاه میکرد اینا اگر ناراحت بشن ممکنه دعوات کنن بعد تو خودت ناراحت می شی و یکم از این حرفا زدم جالبه که مادرش هم هی به عربه با تعجب نگاه می کرد هنوز تردید داشت دارم راست میگم واقعا یا قصه چیه!نتیجه این شد که بچه اروم نشست و ما با هم صحبت کردیم تا اتوبوس امد ....البته لحنم ترسناک یا خشک نیست مهربون معمولیه که اغلب موثر واقع می شه با توجه به اینکه پسرم آی کیو ش کمی از بچه های همسنش بالاتره و این کارم رو مشکل تر می کنه ولی هر بار که بخوام مهم بودن مسئله ای رو بهش بگم موفق می شم درحالی که اغلب می بینم تو خیابون پدر و مادر ها خیلی مشکل دارن برای برقراری ارتباط با بچه ها مثلا نمی خوان چیزی بخرن ولی بچه با گریه و فریاد میخواد نمیخوان جایی برن ولی بچه با سرو صدا میخواد این مشکل رو تا بحال من نداشتم پسرم پنج سال و نیم است خیلی شر و پر حرف و پر جنب و جوشه ولی تا بحال برای خرید چیزی از این کارها نکرده چون به همین روش که گفتم خیلی معمولی برخورد میکنم اگر چیزی بخواد و نخوام بخرم:وااای یحیی جون منم دلم می خواد اینو داشته باشی ولی الان پول ندارم بیا پول هامونو جمع کنیم بخریمش واای یعنی میشه ...اینطوری که می گم خودش بهم می گه حالا غصه نخور من پولامو خودم جمع می کنم می خرم یا از این واکنش های قشنگ که خیلی بهم حال میده...ببخشید من پر حرفی کردم البته میدونم حرفهام شاید علمی یا خیلی واضح نباشه