چرا اساتید دانشگاه ما با هم تعامل ندارند؟
چندی پیش در یک نشست جمع و جور علمی، سخنران - که خود تجربه ی استادی دانشگاه را داشت - موضوعی را در حاشیه طرح کرد که برای من از متن جذاب تر و دغدغه آفرین تر بود: ذیل بحثِ نبود نظریه ی تربیتی در ایران، به این مسأله اشاره کرد که چرا اساتید دانشگاه ما با هم دعوای علمی نمی کنند؟! بحث علمی یعنی دعوا، یعنی قشون کشی! اساتید ما نظر یکدیگر را قبول ندارند (اگر احیاناً نظر علمی از برای خود داشته باشند!) اما اصلاً دیگری را قابل نمی دانند که بخواهند با او بحث کنند! این می آید سر کلاس حرف خودش را می زند، آن یکی حرف خودش را، در راهرو هم سلام و علیک و حال و احوال فرمالیته ای می کنند و می روند پی کار خودشان! مگر این که یک دانشجو خودش دنبال فهم چیزی برود که در این صورت هم از ترس این که مبادا آقای دکتر فلانی و خانم دکتر فلانی آزرده خاطر شوند، نمی تواند موضعی بگیرد و آخر به جای درست و حسابی نمی رسد! خلاصه، بحث علمی بین اساتید ما نیست.
این موضوع برای من جای سؤال بود؛ لذا هفته ی پیش، از فرصت تشکیل نشدن کلاس بهره بردم و دغدغه ام را با یکی از اساتید خوبمان مطرح کردم، که چرا اساتید ما با هم دعوا ندارند؟! در ادامه، برداشتی مختصر از بیانات (یا بهتر است بگوییم درددل های) استاد را - تا آن جا که در خاطرم مانده -می خوانیم...
این سؤال، بهانه ای شد برای بیان مشکلاتی که فهرست وار در زیر آمده اند (شاید همه ی آن ها مربوط به سؤال اصلی نباشند. بالاخره درد دل است دیگر، الکلام یجر الکلام):
- اصلاً استاد مگر در وقت مقرر، در محل کارش حضور دارد که بخواهد با دیگر اساتید تعامل داشته باشد؟! اکثراً دنبال کارهای خارج دانشگاه اند. حق هم دارند؛ چرا که حقوق دانشگاه برای گذران زندگی یک استاد کفایت نمی کند.
- در زمانه ی ما، هر کسی به دنبال منافع شخصی است. گذشت آن زمانی که فارغ التحصیل دکتری ما از همه ی موقعیت های طلایی که در خارج از کشور برایش فراهم بود می گذشت و عاشقانه به جامعه ی جنگ زده و گرفتار تحریمِ خودش خدمت می کرد. چند نفر پیدا می کنید که حاضر باشند به خاطر مصالح دیگران از منافع خود بگذرند؟ چند استاد می بینید که واقعاً به حقوق مختصر خود قناعت کنند و در ساعات مقرر در دانشگاه حضور داشته باشند؟ اصلاً فکر و ذکر کدام استاد واقعاً کار و خدمت است؟ چند استاد راهنما دیده اید که به صورت منظم با دانشجو برای پایان نامه اش جلسه بگذارد؟ (1) نه این که نباشند؛ اما اگر باشند، در اقلیت اند.
- این منفعت طلبی امروز ما طبیعی است. چرا که مشکل اقتصادی داریم. کسی که دنبال منفعت خودش نباشد، چگونه گلیمش را از آب بیرون بکشد؟ البته در اینجا بحثی مطرح شد: در همین شرایط هم هستند کسانی که واقعاً به همه فکر می کنند غیر خودشان. این نشان می دهد که هر چند ما باید به فکر اصلاح شرایط زندگی باشیم، متغیرِ مهم تر، تربیت افراد است. این که از کودکی، ارزش تقدم مصالح جامعه بر منافع فرد (وظیفه گرایی در مقابل منفعت گرایی) یا تقدم نفع غیر بر نفع خود (ایثار در مقابل طمع) از طرق مختلف در وجود فرد نهادینه شود که البته این مهم مستلزم فراهم کردن حداقل هایی از نیاز مادی در زندگی کودک و نوجوان است. بالاخره در هر زمانی هم افراد خودخواه منفعت طلب داریم و هم انسان های بلندهمت وظیفه شناس و اگرچه شرایط زمانه روی میزان دشواری وظیفه مداری تأثیر دارد، آنچه اصل است، تربیت شدن و پیدایش این اعتقاد است که من باید در هر شرایطی وظیفه ام را انجام دهم.
1) استاد دیگری می گفت: من وقتی به عنوان داور یک دفاع انتخاب می شوم، در دو سه جلسه ساعت ها به دانشجو اشکالاتش را توضیح می دهم. دانشجو به من می گوید: استاد راهنمای من نیم ساعت برایم وقت نگذاشته! آن وقت می روم سر جلسه ی دفاع، از صد اشکالی که هست، دو سه تا را مطرح می کنم، استاد راهنما شروع می کند یک ساعت در مدح و منقبت این آقا صحبت کردن! که اخلاقش را ببینید، کمالاتش را ببینید ... ! بارها شده که گفته ام: «آقای محترم، ایشون مرد 35 ساله است؛ دختر نیست که می خواهی شوهرش بدهی! شما یک ساعت داری وقت صرف می کنی در مدح و منقبت او حرف می زنی. اگر به حرفت اعتقاد داشتی، این یک ساعت را وقت می گذاشتی به این علم یاد می دادی!»