نخبه گرایی در اسلام
یکی از اساتید بسیار عزیز و بزرگوارم که مدت ها بر سبیل اهمال و بی معرفتی از ایشان خبر نگرفته بودم (هر چند حقیقتاً یادشان از دل نرفته بود) بر من منت گذاشتند و ایمیلی به حقیر ارسال کردند. ایشان در این ایمیل با استناد به آیه ای از قرآن کریم، اسلام را دینی نخبه گرا خوانده بودند. گفتنی است ایشان مدافع آریستوکراسی بودند (نظریه ی افلاطون در باب حکومت که پادشاه حکیم(1) را حاکم آرمان شهر معرفی می کند و خلاصتاً حکومت را شایسته ی نخبگان می داند.) این نگاه استاد بزرگوارم به نخبه گرایی، تأثیر آشکاری نیز بر طرز نگاه من داشته است و یکی از دغدغه های اصلی من در آموزش و پرورش، تربیت نخبگان است.
بله. اسلام قطعاً نخبه گراست. اما چند نکته را باید در این باب مد نظر قرار داد:
شاید وقتی صحبت از نخبه گرایی می شود، ملاک هایی خاص برای نخبه بودن به ذهن متبادر شود. معیار حقیقی نخبگی در اسلام، نه ثروت است، نه قدرت، نه علم، و نه بسیاری از معیارهای رایج نخبگی. بلکه کسی در اسلام نخبه انگاشته می شود که به مرحله ای از «شدن» رسیده است. راهی که دین طراحی کرده راه دانستن و به دست آوردن و گفتن و ... نیست، راه «شدن» است. چه شدن؟ سخن در این جا بسیار است اما همین قدر بگوییم که educated man در نظر اسلام (یعنی همان انسان کامل) کسی است که ظرفیت های خود را در حد اتمّ و اکمل به منصه ی ظهور رسانده. که اصلی ترین ظرفیت او و هدف غایی او خدایی شدن است. تمامی ابعاد دیگر انسان در خدمت این هدف به کار گرفته می شوند و خدایی شدن میسر نیست مگر با استخدام تمامی ظرفیت های وجودی انسان: از قوت و سلامت جسم گرفته تا کسب علم. از تعالی معنوی و روحی فرد گرفته تا ترقی مادی و تمدنی جامعه. از غنای اقتصادی گرفته تا غنای فرهنگی. و هَلُمَّ جَرّاً! و چون این ها همه مهیا شد، شرایط برای نخبه بودن فراهم است. در ادبیات دینی نخبه ی واقعی کسی است که یه این مرتبه از شدن رسیده است: برای روشن تر شدن منظور از «شدن» به این آیات توجه کنید:
إنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقاکُم. خود نگه داری (که یک ملکه ی درونی است) معیار کرامت است.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوف وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (البته شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول میآزماییم و شکیبایان را بشارت ده.) الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ (کسانی که چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما از آن خدا هستیم و به او باز میگردیم.) أُولَـئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَـئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (درود و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، که آنان همان هدایت یافتگانند.) (بقره 155- 156- 157)
توجه کنید که هدایت یافتگان را نه صرفا! معترفان به الوهیت الله و رسالت محمد (صلوات الله علیه و آله)، که دارندگان ملکه ی درونی صبر معرفی کرده است. و البته پر واضح است که این صبر بر مبنای علم و جهان بینی الهی ایست که آنان دارند (آیه 156)
شکی نیست که اسلام به این معنا نخبه گراست. لذا می بینیم پیامبر و امامان علیهم السلام برای خواص اصحاب خود وقت گذاری ویژه داشتند و تعالیمی به ایشان می آموختند که عموم مسلمانان از آن بهره ای نداشتند.
اما این تحول درونی چیزی نیست که هر کسی بتواند آن را به راحتی تشخیص دهد؛ دیگر آن که پیشرفت مادی و ای بسا معنوی جامعه مرهون نخبه گرایی به معنای رایج مادی است. لذا به حکم عقل (که در اسلام حجت شرعی است) و حتی بدون نیاز به تأیید ظاهری دین، باید در هر امر، از متخصصان با استعداد آن حوزه بهره گرفت و در هر زمینه، نخبگان را در رأس کار نشاند. (نخبه به معنای رایج) این که اسلام روی برادری و عدالت تأکید دارد، با شایسته سالاری در تعارض نیست. شکی نیست که در هر امر باید کار را به متخصص سپرد ولی در عین حال دانست که ارزش واقعی انسان نه به معلومات ظاهری، بلکه به سطح بندگی و تقواست و از این رو هیچ کس را نباید به صرف کم سوادی یا بی فرهنگی ظاهریش خوار شمرد. چه بسیار فقرا و فرودستانی که ارزش حقیقی شان از فرهیختگان ظاهری یک قوم بالاتر بوده.
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ (اشراف و سران کافر قومش گفتند: ما تو را جز بشرى مانند خود نمىبینیم، و کسى را جز فرومایگان که نسنجیده و بدون اندیشه از تو پیروى کرده باشند مشاهده نمىکنیم، و براى شما هیچ فضیلتى بر خود ملاحظه نمىکنیم، بلکه شما را دروغگو مىپنداریم.) (هود؛ 27)
پس بیایید نخبگی را محدود به یک تعریف نکنیم. اسلام از آن روی که تک بعدی نیست ( پیامبر اسلام فرمود: أنا ذو عینین. من دو چشم دارم) در بعد مادی، نخبگان به معنای رایج را به رسمیت می شناسد و در بعد معنوی تعریفی دیگر از نخبه ارائه می دهد.
پ.ن. خوب است در باب تعریف نخبه و انواع نگاه ها به این واژه، نگاهی به مطالعات نخبه پژوهی بکنیم. متأسفانه وقت نشد این کار را انجام بدهم. إن شاء الله برای وقتی دیگر.
1- philosopher king