بیماری مهلک مدرک گرایی
پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۱۵ ق.ظ
دیشب در خدمت عزیزی بودیم که برای تحصیل به انگلستان رفته اند و چندی است در آن دیار روزگار می گذرانند. فرصت را غنیمت شمردم و در اثنای صرف شام و بعد از آن، شروع کردم به سؤال پرسیدن درباره ی سبک زندگی انگلیسی (مثل تغذیه و ساعات خواب و بیداری و اوضاع معیشتی و ...) و طبیعتاً بحث را به تحصیل و مسائل تربیتی کشاندم که نکات جالبی به دست آمد. یکی از دردهای ته نشین شده ای که به این مناسبت هم خورد و بالا آمد، بحث مدرک گرایی بود...
هم خوردن درد ته نشین شده!
دیشب در خدمت عزیزی بودیم که برای تحصیل به انگلستان رفته اند و چندی است در آن دیار روزگار می گذرانند. فرصت را غنیمت شمردم و در اثنای صرف شام و بعد از آن، شروع کردم به سؤال پرسیدن درباره ی سبک زندگی انگلیسی (مثل تغذیه و ساعات خواب و بیداری و اوضاع معیشتی و ...) و طبیعتاً بحث را به تحصیل و مسائل تربیتی کشاندم که نکات جالبی به دست آمد.
یکی از دردهای ته نشین شده ای که به این مناسبت هم خورد و بالا آمد، بحث مدرک گرایی بود. هر چند این مطلب را قبلا شنیده بودم ولی گزارش شاهد عینی وضعیت انگلیس برایم ارزشمند بود: در انگلستان (و احتمالاً سایر کشورهای توسعه یافته) بسیاری از افراد، پس از اتمام تحصیلات دوره ی دبیرستان بدون ورود به دانشگاه، مشغول به کار می شوند. (دبیرستان تحصیلات عمومی محسوب می شود و تفکیک رشته ها از بعد از آن یعنی بعد از انتخاب بین A-Level و کالج صورت می گیرد) و این نه به دلیل عدم استعداد آن ها در تحصیل، که به دلیل عدم نیاز کار مورد علاقه شان به مدرک دانشگاهی است. وارد نشدن به دانشگاه اصلاً عار تلقی نمی شود و تنها کسانی وارد دانشگاه می شوند که واقعاً می خواهند وارد مطالعات آکادمیک شوند یا شغل مورد علاقه شان نیاز به مدرک آکادمیک دارد.
اما امروز در کشور ما، متأسفانه تب مدرک گرایی گریبان گیر بسیاری از جوانان شده؛ به طوری که مسیر پیش فرض هر نوجوان شهرنشین و حتی روستانشین قبولی در کنکور و ادامه ی تحصیل است و کمال هر جوان این است که تحصیلات دانشگاهی را تا فوق لیسانس و دکتری و پست دکتری و پساپست دکتری و فول پروفسوری و فوق فول پروفسوری و خلاصه تا آخرین حد ممکن ادامه دهد! اصلاً مهم نیست که علاقه ی فرد چیست و می خواهد چه شغلی داشته باشد. «تو برو درستو بخون، هر کی مدرکش بالاتر باشه کار بهتر گیرش میاد!» اصلاً مهم نیست این درسی که فرد می خواند در کجای زندگی به درد او و جامعه می خورد. (نمی خواهم بحث معضل مسخره و مضحک رشته زدگی را اینجا باز کنم، که درد دل طولانی است و مجال کوتاه) اصلاً مهم نیست این خانمی که الآن دارد فوق لیسانس می خواند قرار است کجا این هزینه ای را که بیت المال برای تحصیل او می کند جبران کند. برای چه مهم باشد؟ که گفته اند:
اگر تو نیابی نشانی ز شوی زگهواره تا گور دانش بجوی!!!
هر چند، یابند و باز، نخواهند و دانش جویند! (آن هم دانشی که نه خدا را خوش آید و نه خلق را!) در این باب در بخش مشکلات ناشی از مدرک گرایی بیشتر بحث می شود.
بخشی از مشکلاتی ناشی از مدرک گرایی
- ورود افراد بی انگیزه به دانشگاه که موجب ضعف علمی فضای دانشگاه و پایین کشیدن افراد با انگیزه می شود.
- صرف هزینه ی هنگفت برای تحصیل کسانی که نمی توانند در آینده با استفاده از علم دانشگاهی شان خدمتی به جامعه بکنند. (زیرا نه درس را دوست داشته اند که درست بخوانند و کارشناس آن شوند و حرفی برای گفتن داشته باشند و نه به جای آن کار کرده اند که کار کردن بیاموزند.) این همه تحصیل کرده که به دلیل دور بودن از فضای کار، توانایی شکوفایی شغلی ندارند بس نیست؟ این همه لیسانسه و فوق لیسانسه که مجبورند مسافر کشی کنند کافی نیست؟!
- توسعه ی کمّی آموزش عالی و واماندن دانشگاه ها از توسعه ی کیفی (چه بسیار پول گزاف که برای ساخت پردیس های جدید هزینه می شود و به آن افتخار می شود در حالی که تنها به منزله ی مشغول کردن نیروی کار جوان و دور نگه داشتن آنان از فضای شغلی است.)
- بالا رفتن سن ازدواج. کدام دختر فوق لیسانسی است که با پسر دیپلمه ازدواج کند؟ جالب این که درصد قبولی دختران در کنکور به مراتب بیشتر از پسران است و لذا تعداد دختران تحصیل کرده زیاد و تعداد پسران تحصیل کرده کم خواهد بود. نتیجه ی این چرخه ی باطل چه می تواند باشد غیر از کاهش آمار ازدواج؟ غیر از این، ادامه ی تحصیل، خود بهانه ای برای تأخیر در ازدواج است که باعث افزایش توقع، کاهش سازگاری، گذشتن سن ازدواج دختر و نتیجتاً کاهش ازدواج در کشور می گردد. که تبعات اجتماعی آن نیازی به گفتن ندارد.
- عیب تلقی شدن برخی شغل ها که نیازی به مدرک دانشگاهی ندارند. (دوست ساکن لندنمان می گفت: همه ی کارگران ساختمانی لندن، انگلیسی اند و این به هیچ وجه برای آنان کسر شأن نیست. چه بسیار جوانانی که پدرشان Sir است یعنی مقام بسیار بالای مملکتی یا اقتصادی ولی در رستوران کار می کنند.) کدام جوان لیسانسه حاضر است کارگری کند؟ و حق دارد. 4 سال بلکه بیشتر از عمرش را برای تحصیل گذاشته، چرا از آن بهره نبرد؟ ولی غافل از این که شغل هایی که مناسب فرد لیسانسه اند پر شده اند و شغل هایی که نیازی به مدرک ندارند روی زمین مانده اند.
دلایل مدرک گرایی چیست؟
مسائل زیادی می تواند عامل این بیماری مهلک باشد که بعضی علل اصلی اند و بعضی علل تقویت کننده. برای ریشه یابی علل اصلی لازم است وارد اعماق فرهنگ عمومی ایران و شخصیت شناسی ایرانیان شویم که بحث مفصلی می طلبد. اما یکی از علل تقویت کننده -طبق گفته ی دوست ساکن انگلیسمان- رایگان بودن تحصیل در دانشگاه است. او می گفت: در انگلیس، هیچ دانشگاه رایگانی حتی برای خود انگلیسی ها وجود ندارد و دولت برای تأمین دانشجویان (که از 18 سالگی از خانواده مستقل شده اند و حتی در ازای اقامت در خانه ی والدین باید اجاره بپردازند!) تنها به آنان وام می دهد و پس از تحصیل - زمانی که قرار شد فرد از راه علمش پول درآورد - آن را سفت و سخت پس می گیرد. پس کسی که انگیزه ی چندانی برای تحصیل علوم آکادمیک ندارد، وارد دانشگاه نمی شود. و همین باعث می شود دانشگاه محل کسانی علاقه مند به تحصیل باشد و واقعاً در آن کار علمی قوی انجام شود. (جالب این که بر عکس ایران، در آن دیار، تحصیل در مدرسه بسیار راحت است و حتی ورود به دانشگاه چندان سخت نیست ولی تحصیل در دانشگاه پوست از سر آدم می کند!)
در لبنان اصلا کسی که پول ندارد باید سر زمین کشاورزی پدرش بماند یا برون مکانیک یا نقاش و نجار و بقال شود.
فقط پولدارها می روند دانشگاه و پسرها هم نسبتشان به دخترها کمتر است. وقتی پسر می تواند وارد بازار کار و تجارت شود برای چه خودش را علاف کند؟ دخترها بیکارند و به دانشگاه می روند. آخرش هم می روند منزل و خانه داری می کنند.