دغدغه های تربیت

فضایی خودمانی برای طرح دغدغه های تربیتی

دغدغه های تربیت

فضایی خودمانی برای طرح دغدغه های تربیتی

دغدغه های تربیت

«لأن یهدی اللهُ بک رجلاً واحداً خیرٌ لک مما طلعَت علیه الشمس _ اگر خداوند به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از هر آنچه خورشید بر او می تابد برتر است.» (رسول اکرم صلی الله علیه و آله)
آدمی، حاصل تربیت است و تنها تربیت است که از بنی آدم، انسان می سازد.
جامعه، محصول تربیت تک تک اعضای آن است و مشکلات آن، ناشی از عدم تربیت صحیح.
بر آنیم تا با فراهم آوردن فضایی دوستانه، اندکی بیش از پیش به این بحث اساسی بپردازیم، رهنمودهای بزرگان این عرصه را نقل کنیم و نظرات و دغدغه های تربیتی خود و شما را به بحث بگذاریم. باشد که جرقه هایی در اذهانمان بیفتد و آتش عشق به تربیت و تعلیم، این شغل مقدس پاکان، در ما شعله ور تر گردد.

google+
آخرین نظرات

آشتی با سبک زندگی جدایی

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ

این مطلب، حاصل تأملات ناپخته‌ی یک دانشجوست. غرض از انتشار آن تنها گرفتن بازخورد و مخصوصاً مطلع شدن از انتقادات شما مخاطبان بزرگوار در جهت بهبود یا تغییر فرضیه است.

ورود بی مقدمه به بحث هم به آن دلیل است که این بحث به شکلی خام‌تر ولی مبسوط‌تر در جمعی گفته شده و شنیدن نظرات حاضران در آن جمع، در اولویت و فوریت بود. ان شاء الله بعداً کامل‌تر خواهد شد. عجالتاً تصاویر و اصلی‌ترین گزاره‌های مربوط به فرضیه را تقدیم می‌کنم:

سبک زندگی جدایی

1- «افزایش ارتباط با جنس مخالف در هر جنبه (کاری، تحصیلی، عاطفی، جنسی و ...) و به هر میزان منجر به بالا رفتن آستانه‌ی تحریک‌پذیری و کاهش حساسیت عاطفی-جنسی می‌شود.» 

منظور از تحریک‌پذیری: ایجاد تمایلات هیجانی (عاطفی/جنسی) در هنگام مواجهه با جنس مخالف

2- «افزایش ارتباط با جنس مخالف غیر از همسر (در هر جنبه و به هر میزان) منجر به افزایش آزادی و بیشتر شدن گزینه‌ها در رفع نیازهای ارتباطی، عاطفی یا جنسی و محدود نشدن نیازهای مذکور به چارچوب خانواده می‌گردد.»

تمثیل قندان (به نقل از دکتر کاظم فروتن، مشاور خانواده و درمانگر اختلالات جنسی): علاقه و تمایل شخص به همسرش مانند قندانی است که وقتی او با افراد دیگری از جنس مخالف ارتباط برقرار می‌کند، تک تک از قندهای آن قندان کاسته می‌شود. مثلا وقتی یک مرد در محیط کاری با خانمی خوش و بش می‌کند، بدون آن که متوجه شود، یکی از قندهای عشق به همسرش را از قندان خارج کرده. 

3- «کاهش حساسیت عاطفی-جنسی با کاهش رضایت زناشویی رابطه‌ی مثبت معنادار دارد.»

4- «وقتی فرد در رفع نیازهای عاطفی-جنسی خود را محدود به همسر خود نمی‌بیند، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه، برای پایداری محیط خانواده و رفع تعارضات زناشویی تلاش کمتری می‌کند. چرا که -چه بداند و چه نداند، کم یا زیاد- نیازهایش (اعم از ارتباطی صرف، عاطفی و جنسی) از جای دیگر تأمین می‌شود و برای رسیدن به پایداری و رفع این نیازها، انگیزه‌ی کافی برای رفع مشکلات خود با همسرش و نتیجتاً رفع نیاز از طریق او نخواهد داشت.»

5- «کاهش رضایت زناشویی از طرفی و عدم انگیزه‌ی کافی در حل تعارضات زناشویی از طرف دیگر باعث افزایش احتمال جدایی زوجین (اعم از عاطفی یا رسمی) می‌گردد.»

6- «نتیتجاً افزایش ارتباط فرد با جنس مخالف (غیر از همسر) با افزایش احتمال جدایی زناشویی رابطه‌ی مثبت معنادار دارد.»

مدل مفهومی سبک زندگی جدایی

7- «پایین بودن میزان هر دو متغیر ملاک و متغیر پیش‌بین را «سبک زندگی ازدواج» و بالا بودن میزان هر دو متغیر را «سبک زندگی جدایی» (1) می‌نامیم.»

8- دقت: در اینجا ادعا نکرده‌ایم که فرضیه‌ی فوق همه‌ی عوامل افزایش طلاق در جامعه یا حتی اصلی‌ترین عامل را ذکر کرده؛ تنها و تنها ادعا می‌شود «افزایش ارتباط با جنس مخالف خارج از چارچوب خانواده» ناگزیر با «افزایش احتمال بروز جدایی بین زوجین» ارتباط مثبت معنادار دارد و احتمال این که اولی وجود داشته باشد بدون این که متغیر دوم بروز کند، کم است. پس باید بین سبک زندگی ازدواج و سبک زندگی جدایی یکی را انتخاب کرد که اولی مستلزم محدودیت ارتباط با جنس مخالف و دومی متضمن ارتباط بیشتر با جنس مخالف است. لذا در جامعه‌ی مدرن که با تلاش فراوان توانسته از بند تقیدات سنتی رهایی یابد و با تسهیل ارتباط زنان و مردان، فواید اجتماعی زیادی کسب کند، افزایش میزان جدایی نتیجه‌ای گریزناپذیر خواهد بود و شکایت از آمار بالای طلاق، وجهی نخواهد داشت. همانگونه که اختراع خودرو، در کنار فواید مثبت فراوان، آثار مخربی نیز برای انسان و محیط زیست به دنبال داشته است. البته در اینجا منکر نمی‌شویم که می‌توان با تدابیری این آثار مخرب را کاهش داد؛ لذا تصور جامعه‌ای با همین میزان ارتباط بین زنان و مردان ولی با میزان کمتری از طلاق غیر ممکن نخواهد بود.


1) عنوان را به پیشنهاد یکی از دوستان از «سبک زندگی طلاق» به «سبک زندگی جدایی» تغییر دادم. این عنوان از باب نداشتن بار ارزشی منفی بهتر از قبلی است.


نظرات (۴)

سلام

جنس حساسیت های عاطفی با افراد از جنس مخالف و شریک زندگی یکیه؟ یک شکله؟ نباید از یک جنس و شکل باشه. عاطفه و محبت شکل های مختلفی داره من نمی تونم نسبت به آدم های دور برم بی تفاوت باشه در کنار این قضیه،  عاطفه و محبتی که خرج خانوادl (همسر) کنم از سر همنوع دوستی، انسانیت و غیره نیست جنسش کاملا متفاوته. مثلا شما ممکنه خاله ها و عمه ها، عموها و دایی هایی داشته باشی که ارتباط فوق العاده ای باهاشون داشته باشی اما آیا این عزیزان جای مادر و پدر رو در قلب شما می گیرن؟ احتمالش خیلی کمه. 

در مثال قندان آیا ما نمی تونیم قندی رو هم بزاریم در قندان یعنی قندها همونطوری کم میشن و در آخر تموم میشن ما نمی تونیم خودمون قندی رو در اون بزاریم؟ فکر نکنم اینطور باشه.

مثال مسافرت به یه شهر چطوره؟ هر چقدر که اونجا بمن خوش بگذره هر چقدر اونجا قشنگ باشه اما بازم دوست دارم برگردم خونه خودم. هر چقدر ارتباط کاری- تحصیلی و عاطفی با دیگران داشته باشم اما قلبم می تپه برای جای دیگه برای شخص دیگه. سریع تر برگردم خونه پیش کسی که هزاران نفرم (هزاران ارتباط) نمی تونن جاشو بگیرن. اما شرط داره شرطش اینه که از همون اول من بدونم انتخاب درست کردم و دارم مسئولیتی رو برعهده می گیرم و ارتباطی رو شروع می کنم که شکلش متفاوته و خیلی هم سخته و شاید علت بسیاری از مسائل در خانواده همین باشه که قبول این قضیه خیلی سخته. شاید!

در مورد ارتباط جنسی بنظر بیاد که این شکل از ارتباط باید جدا از سایر ارتباط ها بررسی بشه. در عین حال که شاید ساده بنظر بیاد اما (متاسفانه منبعش بیاد ندارم) بنقل از استادی علت پنهان درصد زیادی از طلاق ها در ایران بدلیل مسائل جنسی بوده و این موارد چون پنهان هستند و خیلی آشکار در جامعه ی ما در موردشون صحبت نمیشه، نمیشه هم در مورد عوامل تشدید و بوجودآورنده ی اوناهم صحبت کرد.

نکته ی آخر این صحبت ها هم مفروض هستند و ممکنه کاملا غلط باشند شایدم این مفروضات و مفروضات شما در مقابل هم نباشن.

ممنون.
پاسخ:
سلام.
در مورد تفاوت جنس عاطفه نسبت به همسر و نسبت به دیگران با شما موافقم. شکی نیست که نوع ارتباط عاطفی فرق دارد. مثلا ممکن است مردی با خواهرش هم ارتباط عاطفی بسیار خوبی داشته باشد ولی قرار نیست جای ارتباط با همسرش را بگیرد. اما توجه داشته باشید که اولا این تفاوت به این معنی نیست که این دو نوع رابطه هیچ ربطی به هم ندارند؛ حتی در تفاوت بین ارتباط با خواهر و ارتباط با همسر هم این واضح است که ممکن است این دو ارتباط هر چند دو نوع متفاوت اند، اما با هم تداخل داشته باشند. ثانیاً یکی از مؤلفه های مهم ارتباط عاطفی با همسر، مؤلفه‌ی جاذبه‌ی جنسی است که برای مردان یک معنا و برای زنان معنای دیگر دارد. دقت بفرمایید که آن ارتباط عاطفی مبتنی بر حمایت‌طلبی، توجه‌خواهی و تلذذ سمعی را که زنان دارند هم جزء جاذبه‌ی جنسی در نظر گرفتم. درست مانند آن ارتباط عاطفی مبتنی بر تلذذ بصری و بدنی که مردان دارند. حال، آیا مگر غیر این است که مؤلفه‌ی جنسی بین ارتباط با همسر و ارتباط با جنس مخالف می‌تواند خواسته یا ناخواسته مشترک باشد؟ مگر نه این که برخی (بسیاری) از مردان ناخودآگاه چهره‌ی همسرشان را با چهره‌ی خانم‌های دیگر مقایسه می‌کنند؟ مگر نه این که بعضی (بسیاری) از زنان، در مواجهه با توجه و احترام مردهای غریبه، بی‌توجهی‌های شوهر خود را به یاد می‌آورند؟
دقت داشته باشید که هنگام ازدواج، ناگزیر بسیاری از مطلوب‌های ما محقق نمی‌شوند و بالاخره ما قرار است از بسیاری از کاستی‌های طرف مقابل چشم‌پوشی کنیم. در چنین حالتی، هر چند بالاخره همسر ما آن وطن امنی است که هر شهر زیبایی هم برویم، به او دلبسته ایم؛ اما اگر مدام زیبایی‌های شهرهای دیگر را ببینیم بدون آن که واقعاً در آن‌ها زندگی کنیم، آنچنان که در وطن خود زیسته‌ایم، کم‌کم دلبستگی ما به شهرمان کم می‌شود و به حال آن فریب خوردگانی دچار می‌شویم که مرغ همسایه برایشان غاز است و می‌خواهند از هر فرصتی برای مهاجرت استفاده کنند. نکته اینجاست: وقتی به مسافرت می‌رویم، واقعاً در آن شهر غریب زندگی کرده ایم و غربت و سختی آن را چشیده ایم. این کار، مثال زندگی کردن با یک جنس مخالف غیر از همسرمان است؛ اما وقتی در محیط های اجتماعی، کاری، تحصیلی یا دوستانه، با افراد جنس مخالف برخورد داریم، دقیقا مثل آن است که مدام از جذابیت‌های شهرهای دیگر برایمان بگویند بدون آن که غربت و سختی زندگی در آن را بچشیم. چون در اینگونه روابط، عمدتاً افراد جذابیت‌های خود را نشان می‌دهند بدون آن که مجبور باشند تمام ماهیت خود را رو کنند. خود بنده را خیلی از همکاران و همکلاسی‌ها به صفات خوبی می‌شناسند ولی حتم دارم اگر با من زندگی می‌کردند، می‌فهمیدند نواقص من به آن صفات خوب می‌چربد! نه آن که نفاق باشد، مجالِ بروز کاستی‌ها در زندگی مشترک بسیار بیشتر از زندگی کاری و تحصیلی و دوستانه است. پس اتفاقی که می‌افتد، مثل رفتن به شهر دیگر و دانستن قدر وطن خود نیست؛ بلکه مثل شنیدن خوبی‌های شهر دیگر از پروپاگاندای رسانه‌ای و نتیجتاً دلسرد شدن از وطن خود است، اتفاقی که امروز برای بسیاری از ما در مورد نگاه به ایران و نگاه به کشورهای غربی افتاده!!!!
در مورد رابطه‌ی جنسی فرمایش شما بسیاری متین است و مجال مفصلی می‌طلبد.
ممنون از نظر دقیقی که گذاشتید.

با سلام .

وبلاگ تون مطالب جالبی داره...!

لطفا به وبلاگ من هم سر بزنید...!

خوشحال میشم...!

http://collections.mihanblog.com/

  • محمد سعید
  • خسته نباشید . مطلب خوبی بود و انسان را به نکات خوبی توجه می داد . اما پرداختن کلی به "ارتباط" باعث کم شدن دقت مطلبتون و همچنین غلط بودن قسمت هایی از آن شده است ( البته به نظر بنده) . قطعا بین ارتباطی که دارای جنبه های عاطفی است با غیر آن تفاوت زیادی است. و همچنین گونه گونه های دیگر ارتباط.
    به نظر من هر کدام از انواع ارتباط باید به تنهایی بررسی شود.
    پاسخ:
    ممنون. 
    بله، لازم است بین گونه‌های ارتباط تفکیک قائل شویم. البته معتقدم این تفکیک بدان معنا نیست که انواع ارتباط (صرف حضور در کنار یکدیگر مثلا در مجامع عمومی، کاری، تحصیلی، دوستانه‌ی عادی (داریم؟!)، عاطفی و جنسی) هیچ ربطی به هم ندارند. در واقع یکی از پیش‌فرض‌هایی که باعث شد همه‌ی اینها را در کنار هم قرار دهیم این بود که:
    « ارتباط با جنس مخالف، ماهیتی فزاینده دارد و با تداوم آن بدون إعمالِ محدودیت‌ها و چارچوب‌های خودخواسته و خودآگاه، ارتباط عمیق و عمیق‌تر خواهد شد.» بدین معنی که همان ارتباط کاری با جنس مخالف هم اگر ملاحظاتی عمدی در آن رعایت نشود، احتمالاً هیجانات عاطفی/جنسی به وجود خواهد آورد.
    البته همین الان به این نتیجه رسیدم که آن «محدودیت‌ها، چارچوب‌ها و ملاحظات عمدی و خودآگاه» نقش مهمی در ارتباط بین متغیرهای فرضیه‌ام ایفا می‌کند. مثلاً ارتباط کاری‌ای که ملاحظات مذکور در آن رعایت شود، احتمال خیلی کمی دارد که منجر به افزایش احتمال جدایی زناشویی گردد.
    البته این ملاحظات، در واقع همان محدودیت در ارتباط است دیگر!
    به هر حال، فرمایش شما در لزوم تفکیک بین انواع ارتباط متین است.
    متشکرم از متن دقیق و منسجمتون و اینکه این چنین رابطه ی بین سبک زندگی و رضایت از زندگی زناشویی و طلاق رو بررسی کردید. گرچه من تیتر این موضوع رو متوجه نشدم. (آشتی با سبک زندگی جدایی) فکر میکنم باید برعکس میبود ! و متغیر های مورد بررسی هم کمی گنگ بیان شده بودند، گویا مفروض بر این بود که سبک زندگی، رضایت زناشویی و طلاق از قبل رابطه ای اثبات شده دارند !
    و نکته ی دیگر، به نظرم اگر این مسئله رو با آمار ها مقایسه کنید میشه با استناد بیشتری به یافته های شما تکیه کرد. به این شکل که بررسی شود در سبک های مدرنیسم که به درستی پیاده شده است نیز شاهد آمار طلاق هستیم یا خیر ؟
    به طور کلی مطالعات فرهنگی در بستر ایران، با مشکلات عمده ای روبروست، اولین و بزرگترین مشکل آن این است که جامعه ی ایران جامعه ای بیمار به شمار میرود. جامعه ای با اعتماد به نفس پایین، که هویت خویش را اغلب در پنجره ی گشوده به کشور های غربی جستجو میکند. جامعه ای که فقر بر جمعیت زیادی از آن سیطره دارد که خود مشکلات بسیاری را در پی دارد که مجال بحث در این مورد نیست. در کل جامعه ای که فرهنگ زخمی و تکه تکه ای دارد !
    مع الوصف بررسی کردن متد و سبک زندگی غربی در جامعه ی ایران احتمالا نتایج دور از انتظاری خواهد داشت. و در ادامه ی آن تقبیح این نوع سبک زندگی نیز بی جا مینماید.



    پاسخ:
    ممنون از حسن توجهتون.

    در مورد عنوان: بنده با این تیتر در صدد این بودم که بگم بحث «جدایی» یکی از نتایج گریزناپذیر سبک زندگی رایج امروز ماست و ما اگر برای سبک زندگی امروزمون دفاع‌هایی داریم - که واقعاً هم تا حدودی داریم - باید آن را با کلیتش بپذیریم نه این که بخشی اش را خوب بدانیم (استفاده از ظرفیت تسهیل روابط بین دو جنس، افزایش انتخابگری و آزادی) و بخشی اش را بد (افزایش احتمال جدایی). پس بیاییم خیلی واقع‌گرایانه این سبک زندگی را بپذیریم و از افزایش آمار طلاق، این نتیجه‌ی طبیعیِ انتخاب این سبک زندگی، شکایت نداشته باشیم.

    در مورد ابهام در متغیرها: در هر بند ابهام وجود داره بفرمایید توضیح بدم.

    در مورد مفروض بودن روابط متغیرها: نه چنین چیزی فرض گرفته نشده بلکه همه‌ی اینها فرضیه‌ی ماست. فرضیه که قرار است آن را بیازماییم، نه مفروضه که بخواهیم پژوهش را بر قطعی فرض کردن آن مبتنی کنیم. در واقع ما چند گزاره را به عنوان فرضیه بیان کردیم که هم تک تک باید آزموده بشن و هم ارتباطشون باید بررسی بشه.

    بررسی آمارها دقیقا بخشی از آزمون فرضیه خواهد بود.

    در مورد ربط ما و غرب: مطلب قابل تأملی گفتین و ما باید عوامل متعدد رو در نظر بگیریم ولی حواسمون باشه که ما اینجا غرب رو مطالعه نمی‌کنیم؛ کشور خودمون رو مطالعه می‌کنیم.

    و در آخر این که تمام تأکید ما بر عدم قضاوت ارزشی نسبت به دو سبک زندگی ازدواج و سبک زندگی جدایی است. 

    باز هم ممنون از مشارکتتون.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی