دغدغه های تربیت

فضایی خودمانی برای طرح دغدغه های تربیتی

دغدغه های تربیت

فضایی خودمانی برای طرح دغدغه های تربیتی

دغدغه های تربیت

«لأن یهدی اللهُ بک رجلاً واحداً خیرٌ لک مما طلعَت علیه الشمس _ اگر خداوند به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از هر آنچه خورشید بر او می تابد برتر است.» (رسول اکرم صلی الله علیه و آله)
آدمی، حاصل تربیت است و تنها تربیت است که از بنی آدم، انسان می سازد.
جامعه، محصول تربیت تک تک اعضای آن است و مشکلات آن، ناشی از عدم تربیت صحیح.
بر آنیم تا با فراهم آوردن فضایی دوستانه، اندکی بیش از پیش به این بحث اساسی بپردازیم، رهنمودهای بزرگان این عرصه را نقل کنیم و نظرات و دغدغه های تربیتی خود و شما را به بحث بگذاریم. باشد که جرقه هایی در اذهانمان بیفتد و آتش عشق به تربیت و تعلیم، این شغل مقدس پاکان، در ما شعله ور تر گردد.

google+
آخرین نظرات

کُنه تربیت دینی

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۱۱ ب.ظ

چرا در جامعه ی ما که ادعای مسلمانی داریم، 70 درصد روابط اجتماعی مبتنی بر بی اعتمادی است؟ چرا اخلاق رانندگی در میان ما غایب است؟ چرا قانون گریزی در جامعه ی ما قانون شده؟ چرا دروغ از لوازم جدایی ناپذیر زندگی های ماست؟ چرا رشوه جزء سازوکارهای معمول روندهای اداری است؟ چرا میان ما احترام متقابل کمرنگ است؟ و و و ...

این سؤالات به ذهن هر کس که دغدغه ی فرهنگ دارد خطور می کند. در ادامه ی مطلب کوشیده ایم به یکی از عوامل ضعف اخلاقی در جامعه اشاره کنیم.

یکی از اشکالات رایج در تربیت دینی ما، همان طور که بسیاری از اندیشمندان و حتی علمای دینی به آن اشاره می کنند، سطحی و ظاهری بودن تعلیمات دینی و عمق نداشتن آن است. 

مقصود از تربیت دینی نه کتاب های درسی قرآن و دینی مدارس، بلکه مجموعه ی عواملی است که در شکل گیری مفاهیم دینی در افراد جامعه مؤثر اند. از تربیت والدین و توصیه های پیش نماز مسجد محل تا برنامه های صدا و سیما و کتاب های معارف دانشگاه.

منظور از سطحی بودن و عمیق نبودن هم این است که در تربیت دینی روی رفتار بیشتر تأکید می شود تا روی عقاید و خصوصا اخلاق. در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز بعثت مبنای تبلیغشان دعوت به توحید و تذکر به معاد (عقاید) و تأکید بر عدالت و برادری و فروتنی و سایر فضایل اخلاقی بود و بیان احکام به تدریج صورت گرفت. این امر با مقایسه ی حجم مطالب اعتقادی-اخلاقی و مطالب احکامی-عملی در آیات مکی و مدنی کاملاً روشن می شود. دیگر این که در روایات ائمه ی اطهار علیهم السلام آمده است 6 یا 7 سال دوم عمر کودک زمان تأدیب او و آموزش قرآن به اوست و زمان آموختن حلال و حرام 6 یا 7 سال بعدی است.(1) یعنی ابتدا باید «شخصیت» او را با فضایل انسانی و الهی آراست و سپس التزام به شریعت را از او مطالبه کرد. کسی می تواند نماز را درک کند که ملکه ی شکرگزاری در او شکل گرفته باشد. نوجوانی می تواند از گرایش های پست در امان بماند که ارزش خود را یافته و هدف های متعالی برای خود ترسیم کرده باشد. این ها همه مستلزم کار تربیتی عمیق و دقیق روی کودکان است. ولی ما متأسفانه شکل دهی به شخصیت را نادیده گرفته ایم و به دنبال انباشت اطلاعات دینی در ذهن متربیان و شرطی کردن آن ها به انجام وظایف شرعیه هستیم. هر چند مربیان بسیاری هستند که به این امر دقت دارند، ولی به نظر می رسد هنوز  بُعد ظاهری تعلیمات دینی ما پر رنگ تر از ابعاد درونی و عمیق است.

بله، گویی غایت دین(2) که ساخته شدن «انسان های الهی» است، از یاد رفته و هدف ما شده ایجاد نمایشگاهی از گفتارها و رفتارهای دینی در جامعه! یادمان باشد انسان الهی نمی تواند از این ملاک ها خالی باشد: راستگویی، امانتداری، نظم، احترام به دیگران، محبت بی قید و شرط به خلق خدا، قانون مداری، ترجیح منافع دیگران، قناعت، دردمندی و ... اما دریغ که از این فضائل جز رد پایی مبهم در جامعه ی ما (حتی میان افراد ملتزم به شرع) باقی نمانده.

شاید یکی از دلایل این عدم توازن بین اخلاقیات و تظاهرات در جامعه ی ما، این باشد: با پیروزی انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران که از یوغ تحدید رژیم وابسته به دشمنان اسلام خارج شده بودند، می خواستند خیلی زود آثار و نتایج انقلاب را در اسلامی شدن مملکت ببینند؛ لذا خود مردم در پیاده کردن ظواهر دین (که البته بسیار مهم بود) تأکید داشتند. افراط هایی که در فرهنگ سازی حجاب در اوایل انقلاب انجام می شد، برخاسته از همین اشتیاق مقدس ولی عجولانه ی مردم و مسؤولان به اسلامی شدن جامعه بود. از این رو، کمتر کسی برای احیای ارزش های عمیق انسانی - که در دوره ی پهلوی همگام با انحطاط در زمینه های مختلف کمرنگ شده بود - فکر اساسی کرد. و سیر انحطاط اخلاقی کمتر از آن چه پنداشته می شد متوقف گردید و این، به بدنامی دین انجامید. بله، وقتی جامعه ای که فاقد سطح مطلوب از ارزش های انسانی است، جامعه ی اسلامی خوانده شود، لاجرم نگاه اغیار به اسلام نگاهی منفی خواهد شد.

یکی از دغدغه های این وبلاگ، بحث در مورد چگونگی احیای ارزش هایی است که در جامعه ی ما کمرنگ شده اند. نظم، قانون مداری، احترام به حقوق دیگران، راستگویی و ... ارزش هایی که دیگران، آن را اخذ کردند (و ای بسا از تعالیم اسلام اخذ کردند) و در دنیا به آقایی و احترام رسیدند.(3)  به نظر می رسد هیچ چیز مانند تربیت کودکان در شکل گیری این ارزش ها در جامعه مؤثر نیست. به نظر شما برای اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان چه راهی باید پیمود؟


(1) عن أبی عبدالله علیه السلام قال : الغلام یلعب سبع سنین ویتعلم الکتاب سبع سنین ویتعلم الحلال والحرام سبع سنین. (الوسائل : ج15 ص194 ح1)

(2) إنی بُعثتُ لاتمم مکارم الأخلاق

(3) پیشرفت غرب البته به بهای تضییع حقوق دیگر ملل رخ داده ولی نمی توان التزام به نظم، قانون و اخلاق اجتماعی را یکی از مهم ترین پایه های توسعه ی غرب ندانست.

توجه داشته باشید که این تأکید ما بر لزوم پیاده سازی ارزش های «انسانی» در جامعه نباید موجب غفلت از ارزش های «الهی» شود. درست است که جوامع توسعه یافته ی امروزی مثل ژاپن عملاً واجد بسیاری از معیارهای انسانی اند، الگوی کاملی برای حرکت تربیتی در جامعه ی ما نیستند. زیربنای اخلاقی که پیامبر اسلام هدف بعثتشان را اتمام آن بیان می کردند،توحید بود و نه قرارداد اجتماعی مبتنی بر اومانیسم. پس نظام اخلاقی اسلام، در یک سری انتظامات ضامن رشد مادی جامعه (که صد البته لازم اند) خلاصه نمی شود، بلکه شامل مراحلی عالی تر از آن نیز هست. اگر بر پیاده سازی نظم و اخلاق اجتماعی تکیه می کنیم، بدان جهت است که سعادت واقعی - که بخش اعظم آن غیر مادی است - محقق نمی شود مگر با سعادت دنیوی. 

نظرات (۳)

سلام
ممنون از مطلب جالبتون
با دقت مطالعه نمودم و فیض بردم
  • سید مصطفی موسوی
  • سلام

    منظور از مصداق و مفهوم محوری همون حرف های خودت درباره ی آموزش ظواهر در مقابل آموزش ریشه ای تر ارزش ها بود.  به جای آموزش مفاهیمی مثل حق طلبی, عدالت و ... آموزشی که رایج است بیشتر مصداق هایی از آن ها را به افراد معرفی می کند به طوری که بیشتر ظاهر امر حفظ می شود تا این کنه مفهوم آن درک شود. 

  • سید مصطفی موسوی
  • سلام کرباس جون!

    متن جالب و روشن کننده ای بود.

    مسئله ای بود که با توجه به متنت توجهم را جلب کرد و به نظرم شاید با مسئله ی مورد نظرت ارتباط پیدا کند.

    این که چرا فرزند 7 سال اول خودش را باید نسبتا آزاد باشد و آموزش های دینی به صورت متمرکز بعد از این سن شروع بشوند. به قول خودت, "در روایات ائمه ی اطهار علیهم السلام آمده است 6 یا 7 سال دوم عمر کودک زمان تأدیب او و آموزش قرآن به اوست".

    به نظر من یکی از حکمت های اون آزادی نسبی 7 سال اول این است که بچه در اون 7 سال اول باید یاد بگیرد و توانایی آن را داشته باشد که آزادانه آرزو پردازی کند ,  و حد اقل تا جایی که ممکن است با تخیل و خلاقیت خود سعی کند آرزو های خود را عملی کند, اونم درباره ی هر چیزی, از ماشین سواری و پرواز تا فتح جهان و قدرتمند بودن و ... نفس ارزو کردن مهم است.

    زیرا تا انسان نفس آرزو کردن را نیاموخته باشد و آن را آزادانه تجربه نکرده نباشد, ناخودآگاه انگیزه ای برای حرکت جدی و رسیدن به هرگونه هدفی (من جمله اهداف مقدس) را نخواهد داشت و به همین دلیل کمتر در مسئله ای عمق خواهد گرفت و به همین دلیل به ظواهر اکتفا خواهد کرد. عملا زندگی او بر اساس اوامر دیگران شکل خواهد گرفته و او هم در مراحل بعدی زندگیش کورکورانه به حفظ کردن آن رسوم خواهد پرداخت, زیرا هیچ گاه یاد نگرفته است که آرزو کند و به همین دلیل نیازی ندیده است که  برای رسیدن به آن آرزو و هدفی در زندگی خود جدی فکر کند و خلاقیتی به کار گیرد. به همین دلیل هم در سنین بالاتر هم زندگی را معمولا جدی نمی گیرد چون هنوز هدفی و آرزویی را در آن با عمق جان و وجودش احساس نکرده و فقط به ظواهری اکتفا می کند.

      به نظرم این تا اندازه ای میتواند مصداق محور بودن (در مقابل معنی و مفهوم محور بودن) نظام آموزشی ما را(از مدرسه گرفته تا خانواده ها ) را تا حدی توجیه کند.

    شاید یک راه توضیح دیگرش این باشد: به قول آقای یقینی حتی کج روی های آدم بر اساس فطرت خدادای بشر است (مثل نفع طلبی که ویژگی فطری آدم است) . کار ها و اهداف انسان همگی به نحوی بر مبنای فطرت انسانی اویند. پس آیا غلط است که بگوییم هر آرزویی بر مبنای فطرت انسان است و آموختن آرزو پروری ( در چارچوب هایی هدایت شده)  در واقع انسان را با فطرت خود آشنا تر می کند؟ این شاید همان مقدمه ای باشد که برای آموزش قرآن و دیگر مسائل دینی لازم است.   

    از 7 سالگی به بعد است که می بایست اون آرزو پردازی های بچه را جهت داد و مسئله ی تربیت های اسلامی را نیز جدی تر دنبال کرد. در واقع اول ظرف شخصیت اسلامی در انسان ایجاد شود تا در 7 سال دوم به قول خودت فضایل انسانی و الهی را به او آموخت.  

    نمیدونم تونستم حرفم رو درست انتقال بدم یا نه ولی به هر حال دوست دارم نظرت رو بدونم.

    پاسخ:
    سلام سید مصطفای عزیز.
    چه خوب و زیبا در مورد 7 سال اول کودکی نوشتید. به نظر می رسد همین طور باشد. آرزو پردازی یکی از توانایی هاییست که باید در کودک شکل بگیرد تا ظرفیت قبول یک سری کمالات را پیدا کند. هر چند به عقیده ی پیاژه این صفت در مرحله ی عملیات صوری (یعنی بعد از 11 سالگی) پر رنگ می شود.
    به هر حال به نظر می رسد 7 سال اول برای تجربه کردن و شکل گیری یک سری پایه های شناختی و توانایی های رفتاری است و شکی نیست که بازی کردن راه اصلی تجربه در کودکان است.
    اما مصداق محوری و مفهوم محوری را خوب متوجه نشدم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی