کُنه تربیت دینی
چرا در جامعه ی ما که ادعای مسلمانی داریم، 70 درصد روابط اجتماعی مبتنی بر بی اعتمادی است؟ چرا اخلاق رانندگی در میان ما غایب است؟ چرا قانون گریزی در جامعه ی ما قانون شده؟ چرا دروغ از لوازم جدایی ناپذیر زندگی های ماست؟ چرا رشوه جزء سازوکارهای معمول روندهای اداری است؟ چرا میان ما احترام متقابل کمرنگ است؟ و و و ...
این سؤالات به ذهن هر کس که دغدغه ی فرهنگ دارد خطور می کند. در ادامه ی مطلب کوشیده ایم به یکی از عوامل ضعف اخلاقی در جامعه اشاره کنیم.
یکی از اشکالات رایج در تربیت دینی ما، همان طور که بسیاری از اندیشمندان و حتی علمای دینی به آن اشاره می کنند، سطحی و ظاهری بودن تعلیمات دینی و عمق نداشتن آن است.
مقصود از تربیت دینی نه کتاب های درسی قرآن و دینی مدارس، بلکه مجموعه ی عواملی است که در شکل گیری مفاهیم دینی در افراد جامعه مؤثر اند. از تربیت والدین و توصیه های پیش نماز مسجد محل تا برنامه های صدا و سیما و کتاب های معارف دانشگاه.
منظور از سطحی بودن و عمیق نبودن هم این است که در تربیت دینی روی رفتار بیشتر تأکید می شود تا روی عقاید و خصوصا اخلاق. در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز بعثت مبنای تبلیغشان دعوت به توحید و تذکر به معاد (عقاید) و تأکید بر عدالت و برادری و فروتنی و سایر فضایل اخلاقی بود و بیان احکام به تدریج صورت گرفت. این امر با مقایسه ی حجم مطالب اعتقادی-اخلاقی و مطالب احکامی-عملی در آیات مکی و مدنی کاملاً روشن می شود. دیگر این که در روایات ائمه ی اطهار علیهم السلام آمده است 6 یا 7 سال دوم عمر کودک زمان تأدیب او و آموزش قرآن به اوست و زمان آموختن حلال و حرام 6 یا 7 سال بعدی است.(1) یعنی ابتدا باید «شخصیت» او را با فضایل انسانی و الهی آراست و سپس التزام به شریعت را از او مطالبه کرد. کسی می تواند نماز را درک کند که ملکه ی شکرگزاری در او شکل گرفته باشد. نوجوانی می تواند از گرایش های پست در امان بماند که ارزش خود را یافته و هدف های متعالی برای خود ترسیم کرده باشد. این ها همه مستلزم کار تربیتی عمیق و دقیق روی کودکان است. ولی ما متأسفانه شکل دهی به شخصیت را نادیده گرفته ایم و به دنبال انباشت اطلاعات دینی در ذهن متربیان و شرطی کردن آن ها به انجام وظایف شرعیه هستیم. هر چند مربیان بسیاری هستند که به این امر دقت دارند، ولی به نظر می رسد هنوز بُعد ظاهری تعلیمات دینی ما پر رنگ تر از ابعاد درونی و عمیق است.
بله، گویی غایت دین(2) که ساخته شدن «انسان های الهی» است، از یاد رفته و هدف ما شده ایجاد نمایشگاهی از گفتارها و رفتارهای دینی در جامعه! یادمان باشد انسان الهی نمی تواند از این ملاک ها خالی باشد: راستگویی، امانتداری، نظم، احترام به دیگران، محبت بی قید و شرط به خلق خدا، قانون مداری، ترجیح منافع دیگران، قناعت، دردمندی و ... اما دریغ که از این فضائل جز رد پایی مبهم در جامعه ی ما (حتی میان افراد ملتزم به شرع) باقی نمانده.
شاید یکی از دلایل این عدم توازن بین اخلاقیات و تظاهرات در جامعه ی ما، این باشد: با پیروزی انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران که از یوغ تحدید رژیم وابسته به دشمنان اسلام خارج شده بودند، می خواستند خیلی زود آثار و نتایج انقلاب را در اسلامی شدن مملکت ببینند؛ لذا خود مردم در پیاده کردن ظواهر دین (که البته بسیار مهم بود) تأکید داشتند. افراط هایی که در فرهنگ سازی حجاب در اوایل انقلاب انجام می شد، برخاسته از همین اشتیاق مقدس ولی عجولانه ی مردم و مسؤولان به اسلامی شدن جامعه بود. از این رو، کمتر کسی برای احیای ارزش های عمیق انسانی - که در دوره ی پهلوی همگام با انحطاط در زمینه های مختلف کمرنگ شده بود - فکر اساسی کرد. و سیر انحطاط اخلاقی کمتر از آن چه پنداشته می شد متوقف گردید و این، به بدنامی دین انجامید. بله، وقتی جامعه ای که فاقد سطح مطلوب از ارزش های انسانی است، جامعه ی اسلامی خوانده شود، لاجرم نگاه اغیار به اسلام نگاهی منفی خواهد شد.
یکی از دغدغه های این وبلاگ، بحث در مورد چگونگی احیای ارزش هایی است که در جامعه ی ما کمرنگ شده اند. نظم، قانون مداری، احترام به حقوق دیگران، راستگویی و ... ارزش هایی که دیگران، آن را اخذ کردند (و ای بسا از تعالیم اسلام اخذ کردند) و در دنیا به آقایی و احترام رسیدند.(3) به نظر می رسد هیچ چیز مانند تربیت کودکان در شکل گیری این ارزش ها در جامعه مؤثر نیست. به نظر شما برای اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان چه راهی باید پیمود؟
(1) عن أبی عبدالله علیه السلام قال : الغلام یلعب سبع سنین ویتعلم الکتاب سبع سنین ویتعلم الحلال والحرام سبع سنین. (الوسائل : ج15 ص194 ح1)
(2) إنی بُعثتُ لاتمم مکارم الأخلاق
(3) پیشرفت غرب البته به بهای تضییع حقوق دیگر ملل رخ داده ولی نمی توان التزام به نظم، قانون و اخلاق اجتماعی را یکی از مهم ترین پایه های توسعه ی غرب ندانست.
توجه داشته باشید که این تأکید ما بر لزوم پیاده سازی ارزش های «انسانی» در جامعه نباید موجب غفلت از ارزش های «الهی» شود. درست است که جوامع توسعه یافته ی امروزی مثل ژاپن عملاً واجد بسیاری از معیارهای انسانی اند، الگوی کاملی برای حرکت تربیتی در جامعه ی ما نیستند. زیربنای اخلاقی که پیامبر اسلام هدف بعثتشان را اتمام آن بیان می کردند،توحید بود و نه قرارداد اجتماعی مبتنی بر اومانیسم. پس نظام اخلاقی اسلام، در یک سری انتظامات ضامن رشد مادی جامعه (که صد البته لازم اند) خلاصه نمی شود، بلکه شامل مراحلی عالی تر از آن نیز هست. اگر بر پیاده سازی نظم و اخلاق اجتماعی تکیه می کنیم، بدان جهت است که سعادت واقعی - که بخش اعظم آن غیر مادی است - محقق نمی شود مگر با سعادت دنیوی.
ممنون از مطلب جالبتون
با دقت مطالعه نمودم و فیض بردم